از تهِ دل ميگم برات شعر قشنگ عاشقي
تا بدوني دوسِت دارم قد گلاي رازقي
از تو ميگم براي تو از تو که تارو پودمي
از تويي که دغدغه ي دم به دمِ وجودمي
ميخوام بگم براي تو ميزنه نبض بودنم
تويي تويي دليل هر شعر و غزل سرودنم
ميخوام بگم شقايقي خوب ميدونم که صادقي
براي قلب عاشقم بدون شک تو لايقي
با اون نگاه روشنت خوب دلمو بردي گلم
با بردن دلم برام دنيا رو آوردي گلم
هم نفسِ شکفتنم ، دليل زنده بودنم،
بيا بيا که با تو من قفل سکوتو بشکنم
لبهاي سرد و خشک من اسم تورو داد ميزنه
خونه ي تاريک غمم صداي پاتو کم داره
تنگه دلم، تنگه دلم، فاصله مي کشه منو
بيا بمون کنار من ديگه منو نذار برو
آخ چه قشنگه روزي که فاصله ها تموم ميشه
فصل جدايي ميگذره، شاديا بادَووم ميشه
دست ميذاريم تودست هم، ميريم به باغ آرزو
کنار هم جا ميگيريم،چِشم تو چِشم هم، رو به رو
مثل دو تا کبوتر از لونه ي غم پر ميکشيم
ميريم تا خونه ي خدا، به هر کجا سر ميکشيم
بهم ميگي دوسَم داري، بهت ميگم دوست دارم
دوسِت دارم، دوست دارم، دوست دارم، دوست دارم
وقتي نگاهم ميکني با اون چِشاي مخملي،
زنده و فرخنده ميشم، ميميرم از خوشي ولي
با گرميِ آغوش تو خورشيد و از ياد ميبرم
دستاي داغ و آتيش تنت رو با جون مي خرم
چشم ميدوزم به اون چِشات،جون ميگيرم ازاون نگات
سر ميذارم رو شونه هات،تازه ميشم با خنده هات
خلاصه مي خونم برات شعر قشنگ عاشقي
تا بدوني دوسِت دارم قد گلاي رازقي…
Memories are all that remains,
Of a perfect love gone wrong,
Memories of your warm smile,
Of your soft loving caresses,
And your sweet tender kisses,
Memories so bitter yet so sweet,
Where my lips curl into a smile,
Yet the joy never to reach my eyes,
As unbidden tears streak down,
Memories of a classic love story,
That ended on a rain soaked day,
As if the sky saw and empathized,
And weeped along with my heart,
Moments we had spent together,
Will live and last forever,
As unforgettable memories,
To be played over and over,
Memories are all that I have left,
Of a love that once burned bright,
Now masked, dimmed and dying,
But it is in this eternal moment,
That I love you the most,
But it is too late to turn back now,
For we have taken a one way road,
To memories and might have beens,
And used up all our given chances,
So now, while I hurt and ache,
I will also pray, hope and wait,
For a gentle and loving heart,
To heal and revive this love broken soul,
And give a new home to this orphaned heart
میرسه روزی که فریاد وفا را سر کنی
میرسه روزی که احساس مرا باور کنی
میرسه روزی که نادم باشی از رفتار خویش
خاطرات رفتنمو مو به مو از بر کنی
میرسه روزی که تنها چیزی که یادگار مونده از من
نامه هامه که با دریای اشکت تر کنی
میرسه روزی که تنها در مسیر بی کسی
بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی
میرسه روزی که صبرت تموم میشه و
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی...
برای تو می نویسم
برای مهربانی چشمهایت
برای صمیمیتی که در کلامت موج می زند
برای لبخند شیرینی که روی لبانت نقش می بندد
و برای نهال مهری که در سینه ی پر مهرت می روید
فقط برای تو می نویسم
که صدایت زیباترین ترانه ی هستی و
نامت که پر از راز و رمزهای زیباست…
مینویسم، چون میدانم هیچ گاه نوشتههایم را نمیخوانی
حرف نمیزنم، چون میدانم هیچ گاه حرفهایم را نمیفهمی،
نگاهت نمیکنم، چون تو اصلا نگاهم را نمیبینی،
صدایت نمیزنم، زیرا اشکهای من برای تو بیفایده است،
فقط میخندم، چون تو در هر صورت میگویی من دیوانهام…
دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده
آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده
دلم گرفته آسمون از خود تو خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن
نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن
منو به بازی میگیرن عقربه های ساعتم
برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن…
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق؟؟؟
از دلبستگی هایم؟؟؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی…